درنیکا درنیکا ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

درنیکا جون

زیارت امام رضا

طبق معمول یک شنبه ها بابایی حرم رفته بود من و مامانم تصمیم گرفتیم حرم بریم. ساعت 5 عصر از خونه حرکت کردیم حدود 5.30 حرم رسیدیم از درب طوسی وارد شدیم مامان به من گفت دخملم به آقا امام رضا سلام بده بگو سلام امام رضای مهربون! منم گفتم شلام امام رضای مهربون! امام رضا هم گفت خوش اومدی کوچولوی نازنین وارد صحن انقلاب شدیم رفتیم کنار ضریح امام رضا. مثل همیشه حرم پر بود از زائرین امام رضا که به پابوسش اومده بودند. حرم خیلی خیلی قشنگ شده بود منم بغل مامانی همه جا رو نگاه می کردم. به طرف ضریح می رفتیم مامانم درب طلایی ورودی ضریح را بوس کرد و دستاشو روی درب می کشید منم دستای کوچولومو روی درب می کشیدم همه داشتند بهم نگاه می کردند و لبخند می زدند. ...
3 ارديبهشت 1392

زیارت امام رضا

مامانی صبح زود بیدار شد منو آماده کرد تا بریم حرم امام رضای مهربون. خیلی خوشحال بودم توی اتوبوس همه منو نگاه میکردن و به من لبخند می زدن، آخه خیلی خانم و نازم حدود ساعت 10:40 حرم رسیدیم از درب طوسی داخل شدیم. به آقا امام رضا سلام دادیم بعدش رفتیم صحن انقلاب و از کفشداری شماره 2 وارد حرم شدیم در آخری که به ضریح ختم میشه بسته بود و اسه تعمیرات. بعد نماز گفتن باز میشه. همونجا نشستیم منو مامانی برای همه بچه ها و بزرگترا دعا کردیم اول از همه برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان (عج) دعا کردیم. 2 تا دوست پیدا کردم اسم یکی شون ستایش بود که از تهران اومده بود پابوس آقا، یه عالمه با هم بازی کردیم نزدیک اذان ظهر بود دیگه شیر خوردم بعدش یه کم بی تاب...
24 اسفند 1391

برگشتن از شمال

از صبح مامانی مشغول جمع کردن وسایلمون هست امشب قراره برگردیم مشهد. بابا جونم لحظه شماری میکنه تا ما برسیم مشهد آخه دلش واسم یه ذره شده! منم خیلی دلم تنگ شده واسه بابا جونم. بوس بابا جون به زودی میام بابای نازم. بوس دوست دارم خاله مریم و خاله سامره اومدن خونه عزیز. سرظهر مامانی و خاله سامره منو حمام کردن. غروب عارف جون و عرفان جون و شوهر خاله حسن اومدن خونه عزیز و کلی با من بازی کردن خاله فاطمه هم اومد سنا جون واسم لالایی خوند و مامانی از ما فیلم گرفت، شام خوردیم و به اتفاق خانواده خاله سامره رفتیم راه آهن- نیم ساعت زودتر رسیدیم. پسرخاله محمد هم اومد تا با ما بیاد مشهد. قطار اومد و ما سوار شدیم رفتیم داخل کوپه خودمون سه تا خاله پیدا کرد...
8 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به درنیکا جون می باشد